من و پسرم
روز سختی داشتهام.امروز صبح دوست نداشتم پسرم را تنها بگذارم . دلم برایش می سوخت که از کله صبح باید خواب زده شود. امروز با اینکه روز پر کاری دارم اما صورت علی یک لحظه از جلوی چشمهایم کنار نمی رود.دلم بدجوری گرفته .دلم برای علی کوچولو تنگ شده. ساعت 12 هم که با مادرم تماس گرفتم گفت امروز اصلا نخوابیده.اگر من پیشش بودم لابد تا ساعت 12 می خوابید.علی جان مامانی داره میاد خانه تا تورا بغل کند و تو برای من بخندی عزیزم. عاشقتم عزیزم. دوستت دارم پسر گلم،حاج علی مامانی